نیِ شکسته
بشکسته نی ام بی لبِ دم ساز چه سازم
در کنج قفس می کُشدم حسرتِ پرواز
با بال وپر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهرِ تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاهِ غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان بر کشم این آهِ جگر سوز
با اشکِ تو ای دیدۀ غمّاز چه سازم
تارِ دلِ من چشمۀ الحان خدایی ست
از دستِ تو ای زخمۀ ناساز جه سازم
سازِ غزلِ سایه به دامانِ تو خوش بود
دور از تو منِ دل شده آواز چه سازم.
هوشنگ ابتهاج.