باغ احساس ز سر سختی سرما خشکید
گل فریاد زبی آبی لب ها خشکید
صحرا و دل میکده رفتن هیهات
لاله در بادیه و باده به مینا خشکید
زندگی در کفن مرگ ز غوغا افتاد
روح قدسی به سر چنگ چلیپا خشکید
هر چه فریاد برآورد نشد باور کس
عابری پشت در بسته ز یلدا خشکید
پشت هر پنحره صد چشم یخی زل زده است
تا ببینند چسان عابر تنها خشکید
فقط این نیست که امروز گرفتار شدیم
در نمودار یقین باورفردا خشکید
بس که دیدم به لبان همه انگشت سکوت
شوق پرسیدن من بر لبِ آیا خشکید
حسین مهر آذین(دلجو)
+ نوشته شده در دوشنبه نهم تیر ۱۳۹۳ ساعت 20:47 توسط فاطمه فاضلی
|